آخرین مطالب

اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

زهرا مرادپور

شاید هم از آن الکلی‌ها...

دست نزن

چالوسِ خراب‌شده

چشمانم را باز کردم. آفتاب نکره روی مغزم بود. عقربه‌ها دو و خرده‌ای را نشان می‌دادند. با کرختی از جا بلند شدم. چند قدم رفتم سمت آشپزخانه. ایستادم. دستم

به هرحال برف آب‌ شدنی‌ست

باز کتاب قلعهٔ متحرک را خواندم. برای بار چندم. شاید حداقل پنج بار خوانده باشمش. باز هم می‌خواهم بخوانم. باید بخوانم. برای فضای جادویی، عجیب و غیرعادی‌اش هم نیست

مه مات اطراف

«بیا با هم بمیریم» پیام داده بود. گفتم آدم حسابی مگه مرگ به این راحتی‌هاست که با هم بمیریم؟ گفت شاید سخت باشه. گفتم من نیستم. گفت چرا. گفتم

قورباغهٔ شبه یتیم

– آیـیـی پوست کله‌م کنده شد. این قدر منو نساب.   به قورباغهٔ زیر دستم نگاه کردم. راست می‌گفت. کلهٔ سبزش دیگر اناری شده بود. آب گرم بی‌وقفه جریان

ماشین مغرور

بله. شاید خیلی عجیب باشد. اما به هر حال از بین همهٔ ماشین‌ها، پراید را بیشتر از همه دوست دارم. نمی‌دانم شاید به خاطر جثهٔ کوچولو موچولوی عجیبش باشد.

حقِ بی‌چون و چرا

اگر پیرزنی را ببینید که به بچه‌ای قلاده بسته و دارند راه می‌روند: الف) زنگ می‌زنید به پلیس. ب) بچه‌ را از شر پیرزن نجات می‌دهید. ج) نادیده می‌گیرید.