تیمارسـ… ستیز

«خودکشی موفق یعنی مردن طرف. خب همین که این را دربارهٔ کسی که با خودکشی مرده می‌گویند یعنی این وسط ما همیشه احمق بوده‌ایم و یک چیزهایی را به کل اشتباه فهمیده‌ایم. یک جور ناموفق‌های متوهم که با دستاوردهای کوچیک و بزرگ به خودشان ارزش را القا می‌کنند. این طور نیست؟»

 

روان‌پزشکم تایپ کردن پیام به رفیقش را لحظه‌ای متوقف می‌کند. ابروهایش را بالا می‌برد و سری به نشانهٔ «چی؟» یا «چطور؟» تکان می‌دهد.

 

«خب منظورم این است که احتمالا او در چیزی برنده می‌شود که می‌گویند خودکشی‌اش موفق بوده.»

 

روان‌پزشکم اخم می‌کند و مشغول تایپ کردن می‌شود. شاید پروندهٔ الکترونیکی من است. سرک می‌کشم تا ببینم. نه. همچنان مخاطبی به اسم «داش ممد» است. باید اعتراف کنم این تایپ کردن‌هایش کمی دلسردم کرده ولی بی‌اهمیت ادامه می‌دهم.

«ما در هیچ چیزی برنده نمی‌شویم.»

 

روانپزشکم پیامی می‌فرستد: «حاجی با یه اوسکول گیر افتادم🤡»

 

تعجب می‌کنم. شاید چیز احمقانه‌ای گفته‌ام که نباید. پس فوری حرف‌هایم را توجیه می‌کنم.

 

«آخر در مقابل آن‌ها همیشه بازنده به حساب می‌آییم. انگار که زندگی کردن مهمل باشد. انگار که… انگار… می‌دانی انگار آن‌ها یک چیزهایی فهمیده‌اند. وگرنه مرگ که همیشه سیاه و ناپسند بوده. پس چرا باید برای رسیدن بهش موفق یا ناموفق شد؟»

 

به ممد پیام می‌دهد که: «یه اسکول که شبیه عهد بوقیا حرف میزنه.خخخخخ»

 

«نه می‌دانی شاید مسئلهٔ رسیدن به میل مطرح است. با این حال آیا کسی می‌گوید که فلان قاتل سریالی موفق شد به ۱۳ دختر تجاوز کند و آن‌ها را به قتل برساند؟»

 

 

«فکر کنم یارو حشریه بدجور. جججججررررر🤣🤣🤣»

 

«نه این را نمی‌گویند. چون عمل شنیعی‌ست. اما می‌گویند که طرف موفق به خودکشی شد. پس احتمال دارد که خودکشی شنیع نباشد. احتمال دارد که ما اشتباه فهمیده باشیم.»

 

روان‌پزشکم بلند می‌شود. می‌زند روی شانه‌ام و پوزخندزنان می‌گوید:

«به نظرم سر راه یه سر برو تیمارستانو بستری شو.»

 

تنه‌ای بهم می‌زند و از بین درها رد می‌شود. بیرون را نگاه می‌کنم. تابلوی میرداماد به سمت کهریزک. لعنتی ایستگاه دروازه‌دولت را رد کرده‌ام. پیاده می‌شوم تا بروم آن یکی قطار به سمت تجریش. روان‌پزشکم جلوتر راه می‌رود. از پس شانه می‌بیندم. اخم می‌کند. تندتر راه می‌رود. فحش می‌دهد و فرار می‌کند. آهی می‌کشم.

احتمالا نباید هر روان‌پزشکی را که این ور آن ور شناسایی می‌کنم «روان‌پزشکم» خطاب کنم. با این حال این کار خیلی ارزان‌تر است.

حالا چطور شناسایی‌شان می‌کنم؟

ساده‌ست. آن‌ها همیشه از دیگران مزخرف‌ و بی‌اعتناترند.

شاید هم با من و امثال من سر شده‌اند.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *