اگر قورباغه بودم از آن سیگاریها میشدم!
شاید هم از آن الکلیها...
دست نزنانتظار بیرمق
فرض کن جوجهای هستی. جوجهٔ مرغی حنایی. مادری عاشق. مرغی که حسابی دوستت دارد. آن قدر که دل تو دلت نیست بیایی بیرون و ببینیاش. درون تخممرغی منتظری. تخممرغی
خلوت پلید
۲۰ام شهریور خیلی وقت میشود که تنهاست. حتی کسب و کارش هم اینترنتیست. در یک آپارتمان کوچک روزهای زیادی را کاملا در انزوای مطلق به سر میبرد. تنها کسی
زیارت اهل قبور
نرگس را باید اوایل پاییز کاشت. دیروز یک مشت نرگس دفن کردم. در حفرههایی هم قد خودشان. سه سال پیش دفن شدن یک مشت آشنا را دیدم. آنها را
روز سوم
این سرماخوردگی لعنتی از آن مرضهاییست که نه میکشد و نه قویتر میکند. به شخصه از سرماخوردگی متنفرم. شاید بگویید مگر کسی هم هست که از این مرض خوشش
سگدو
توله سگ میخرید. سگ که از تولهگی در میآمد میانداختش دور. بیحس. سرد. بدون هیچ تعلقی. یک بار با خودم بود. سوار ماشین سفید بزرگش شدیم. دست بردم آهنگ
بلع انسان
دیوانهٔ سیاهی نیست. طرفدار ظلم هم نیست. فقط از سکوتش خوشش میآید. سکوت جفری. آدم تنهایی بود. هر تنهایی. اغلب تنهاییها. در همهشان زمان زیادی با سکوت سپری میشود.