شاید باید توضیح بدهم این نوشته چیست و به چه درد میخورد. اما خب از آن جا که خودم هم این را نمیدانم فعلا این تیکه از آنا کارنینا را داشته باشید تا بعد.
ورونسکی از چشم مردی به او نگاه میکرد که به گلی که خود کنده است و در دستش پژمرده است نگاه میکند و زیبایی و طراوتی را که به طمع آن گل را کنده و تباه کرده است به زحمت در آن باز مییابد. (سروش حبیبی)
او به او نگاه کرد همانطور که مردی به گلی مینگرد که کنده و پژمرده کرده است و به سختی میتواند زیبایی را که به خاطر آن چیده و از بین برده است تشخیص دهد. (ترجمهی گوگل)
Он смотрел на нее, как смотрит человек на сорванный им и завядший цветок, в котором он с трудом узнает красоту, за которую он сорвал и погубил его.
ورونسکی
پس از مواجه با پژمردگی آنا