این مقاله را نوشتم چون دفن کردن کمی تکراری شده است.
سوزاندن جسد
احتمالا شما هم در فیلمهای کرهای یا هندی دیدهاید که کوزههای خاک در خانهشان نگه میدارند. خب این کوزهها در اصل همان مادربزرگهای رو مخ و پدربزرگهای فرتوت و خواهران سرطانی و… (کلا اموات دیگر) آن خانواده هستند.
این روش هم بگینگی قدیمی شده است.
اهدای جسد به علم
نه که رشتهمان اول علوم تجربی بود یک بار ما را از طرف مدرسه بردند دانشگاه بهشتی تا جسد مشاهده کنیم. میشود گفت آن روز تنها روز ارزشمند دبیرستانمان بود. من که همیشه میخوابیدم آن روز با چند شات چای بیشتر سرحالی خودم را به دست آوردم و شنگول سوار اتوبوس شدم. رفتیم آن جا حدودا شش مرد مرده دیدیم که سرتاسر بدنشان به رنگ موز پلاسیده بود. آن جا قدری ماندیم و بچهها قدری ادای آدم منزجر شده و ترسیده در آوردند و بعد معلممان تلاش کرد چیزهایی توضیح بدهد و خیلی موفق نبود و من عاشق انگشت لهشدهی یکیشان شدم و برگشتیم. و بله آخر از مسئول آن جا پرسیدیم که اینها که بودند که شما تاکسیدرمی کردهاید؟ او هم سگرمههایش را تو هم کرد و گفت تاکسیدرمی نیست که اسمش… (که الان باز یادم رفته) است. و آن وقت ما گفت خب حالا نگفتید که هستند اینها؟ و او هم جوری که انگار ناموسش روی تخت دراز کشیده باشد چراغ را خاموش کرد و ضمن بیرون راندن ما گفت یک سری معتاد ناشناس که در خیابان مردهاند.
چیزی که ميخواهم بگویم این است که همهی این جسدها فرصت نکردهاند فرم اهدای جسد به علم را امضا کنند. گاهی اگر معتاد ناشناس سر کوچهتان باشید کافیست تا اسمتان در لیست جسدهای تاکسیدرمی شده قرار بگیرد.
مومیایی کردن
بیخیال. این کار موجب میشود ریختتان از تاکسیدرمی شدن در روش قبل هم نکبتتر بشود. و ضمنا اگر قیامتی بشود و همه بدوند و مادر بچهاش را نشناسد و هیچکس به هیچکس دیگر اهمیت ندهد… آن وقت شما هر چه به شیشهی محفظهتان در موزه ضربه بزنید کسی نمیآید در آن را برایتان باز کند و هر کس پی وحشت و گریختن خودش است.
به خاک سپاری در دریا
نمیشود دقیقا گفت «به خاک سپاری» چون در این روش هیج غواصی جسد را تا انتها اسکورت نمیکند. فقط به آن بدبخت وزنههایی میبندند و هلش میدهند وسط آب. از بالا چیز جالبیست. میتوانید یک کشتی یا حداقل یک قایق برای این کار رزرو کنید. و بعد با قدری نوشابه و حلوا ملوا همراه عذاداران بروید وسط آب. و بعد جسد را به وزنههایی ببندید و شوتش کنید آن پایین. البته در این روش باید حواستان باشد که وزنه فقط به دست و پای او بسته نشده باشد. چون طی زمان دست یا پایش با وزنه ته آب میماند و باقی بدن باد کرده و کبودش میآید روی آب تا ماهیگیران بدبخت را سکته بدهد.
تبدیل جسد به کپوست انسانی
کمپوست همان کود است. فقط اسمی باکلاستر دارد.شاید. به هر حال در این فرآیند شما را با کمی خاکماک به اطراف درختان رنجور میریزند تا حال بیایند. روش کارش هم اینطوریست که انسان را میاندازند درون یک محفظهی قابل تجزیه. بعد آن را با یونجه، تراشههای چوب و خاکاره پر میکنند. و بعد این محفظه را گرم میکنند و سیستمی برای تهویهی هوای آن در نظر میگیرند تا میکروبها و باکتریهای بدنو محیط بیرون بدن آن را با سرعت بیشتری به خاک تبدیل کنند. این محفظه را مدام میچرخانند و به اصطلاح هم میزنند تا جسد به صورت یکنواخت تجزیه بشود و هیچ بوی ناخوشآیندی باقی نماند.بعد کود مبارک را پای درختی جیزی میریزند و چند ماه بعد میتوانید میوهی برآمده از آن خدابیامرز را بخورید و برایش فاتحه بفرستید.
منجمدسازی (کرایونیک)
یک بار خبر رسید در فریزر یک پیرزن روسی چند ماهیچه، گوشت قرمهای و یک یا چند کلهی انسان پیدا شده.این کار پیرزن البته که دور از تمدن بود و اصلا کرایونیک به حساب نمیآمد. کرایونیک این نیست که پس از مرگ مادرتان او را در فریزر بچپانید و هر وقت دلتان برایش تنگ شد بدن یخیاش را در آغوش بکشید. حتما میگویید عجب دیوانهای هستی تو که اصلا به اینها فکر میکنی. خب چه کنم من مادرم را دیوانهوار دوست دارم. به هر حال بله. در روش کرایونیک از این دیوانگیها خبری نیست. البته از نوع دیگر دیوانگی خبر است. مردم میدهند جنازهشان منجمد شود تا برای آینده بمانند. این خود دیوانگی بزرگتریست. آخر چرا باید بخواهند باز به زندگیشان ادامه بدهند؟ فرض کنید همهی مردم تا آن زمان یاد گرفتهاند چگونه با اتوبوسهای هوایی برانند. و شما چون بلد نیستید همین که از آن محفظه بیرون میآیید و چهارتا پزشک به زنده کردنتان افتخار کردند به اتوبوسهای هوایی مینگرید و از حسادت دق میکنید. باز هم زندهتان میکنند. اما شما به این که مردم یاد گرفتهاند پیاده تا آخر دریا راه بروند حسادت میورزید و دق میکنید. و بعد باز زندهتان میکنند و این بار شما میبینید که هیچکس را نمیشناسید پس نامهای مینویسید که ميخواهید بمیرید و به نفعشان است نجاتتان ندهند و ميروید خودتان را حلقآویز کنید که میبیند جاذبه را هم از بین بردهاند و کاری کردهاند دوز قرصها ناخودآگاه از حدی بیشتر نشود و گلولههایی هوشمندی ساخته باشند که خودکشی را تشخیص بدهد و عمل نکندو… آن وقت دیگر ته بدبیاریست. پس این روش فقط اتلاف هزینهست.
یخسپاری طبیعی (Promession)
در این روش جسد را تا سر حد مرگ (ابلته که او دیگر مرده… پس تا سرحد سگ) منجمد میکنند. یعنی او را در دمای منفی ۱۹۶ درجهی سلسیوس قرار میدهند و بعد با نیتروژن مایع به سرعت منجمدش میکنند. جسد در این حالت بسیار شکننده میشود. سپس آن را تکانهای مکانیکی میشکانند. تصور کنید همه جایش از نرمی باسن تا ژلهی چشمش میشکند و جسد به قطعات خیلی ریز تبدیل میشود. بعد پودر به دست آمده را خشک میکنند. در آخر یک پودر خشکی به دست میآید که تقریبا ۳۰ درصد وزن جسد اولیه است. یعنی اگر ۶۰ کیلویی بمیرید ۱۸ کیلو پودر خشک از شما در خواهد آمد. چرا که ۷۰ درصد وزن جسم را رطوبت آن تشکیل میدهد. در آخر چیزمیزهای فلزیتان را (مثلا ایمپلنتها و یا پلاتین استخوانها و یا هر چه) با آهنرباهای قوی و احتمالا الک جدا میشود و باقی این پودرها این طرف و آن طرف پاشیده و یا دفن میشود. در این روش بسیار بامزه که اتفاقا مورد علاقهی خودم هم هست جنازه زودتر از معمول یعنی از ۶ تا ۱۲ ماه تجزیه و به خاک تبدیل میشود.
ادامه دارد…