اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

آیا کرم جسد از خودش است؟

این سوال از کجا شکل گرفت؟ درست نمی‌دانم. شاید بعد از مرگ جوجه‌مان بود که بهش فکر کردم.

جوجه چند روزی تو خودش بود. سرش پایین و حالش گند بود. فکر کردم باید قرص ضدافسردگی بچپانم در حلقش ولی قبل از این کارها افتاد مرد.

هوا سنگین شده بود. هیچ کدام‌مان چیزی نمی‌گفت. جنازه‌اش را گذاشتیم روی ایزوگام پشت بام. رویش هم یک سطل ماست قرار دادیم. چرا؟ چون سادیسم بودیم.

نه. آن موقع‌ها بچه‌تر از آن بودیم که رگه‌های سادیسم‌‌مان خیلی پررنگ باشد.

در واقع جنازه‌اش را نگه داشته بودیم تا هم‌بازی‌مان که او هم در خرید جوجه شریک‌مان بود بیاید و با چشم های خودش ببیند که جوجه واقعا مرده.

وقتی آمد سطل ماست را برداشتیم. بوی گند فضا را احاطه کرده بود و وقتی با چوب به جوجه زدیم چند کرم سفید از باسن نزار جوجه بیرون زد.

همه عق‌مان گرفت و تا مدت‌ها تلاش کردیم آن صحنه را از یاد ببریم. تا این که من حس کردم آن لعنتی هیچ وقت از یاد نخواهد رفت و دیگر بی‌خیالش شدم.

و چند روز پیش بعد از عمری دوباره یادم آمدم. به چت‌جی‌بی‌تی ماجرای کرم‌های درون جوجه را تعریف کردم. و پرسیدم آیا ممکن است درون همه‌مان کرم‌هایی وجود داشته باشد که بعد از مرگ بیرون بزنند؟

در کمال تعجب متوجه شدم که انگار حشره‌ای از قبل مرگ روی جوجه تخم‌ریزی کرده بود.

همچنین فهمیدم آن حشرات لعنتی دائما بی‌ آنکه حواسمان باشد روی ما هم تخم‌ریزی می‌کنند تا در صورت مردن زایشگاه توله‌هایش بشویم.

این حقیقت چرک اعصابم را متشنج کرد.

تشنج اعصابم به درک چیز دیگری که متوجه شدم این بود که حشرات حس می‌کنند ما چه موقع احتمال مرگ‌مان بالاتر است. چون بوی گند و عفونت‌هایی که قرار است ما را بکشد بالا می‌زند و آن‌ها به سمتمان کشیده می‌شوند. انگار قبل از مرگ دعوت‌نامه برایشان ارسال میکنیم.

جالب نیست؟

محشر است.

به همین خاطر خودکشی ناگهانی در اوج جوانی و تر و تازگی و بعد هم سریع دفن شدن را پیشنهاد می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *