«آیا مونیکا بلوچی واقعا در فیلم برگشتناپذیر گاییده میشود؟»
بعد از ۹ دقیقهی معروف تجاوز به مونیکا بلوچی این سوالی بود که ذهنم را درگیر کرد.
«واقعا ممکن است تا این حد برای یک فیلم مایه بگذارند؟»
این هم سوال بعدی بود.
برای یافتن جواب این سوالها کیبوردم را انگلیسی کردم. یک جورهایی حدس میزدم هیچ سایت داخلیای جواب آن را نداشته باشد.
بالاخره
میشود یا نمیشود؟
این جور که من خواندم انگار نمیشود. همهش ادااصول سینماییست.
خب این از این.
ولی
در کدام فیلم بازیگران مجبور شده بودند واقعا انجامش بدهند؟
آیا میشود شرم و خجالت را در صورتهایشان دید؟
آیا بازی کردن آن قسمتها برایشان جهنمی نبوده؟
و…
این شد که بالاخره به مقالهای به درد بخور رسیدم. در آن ۵ فیلم معرفی شده بود که واقعا جلوی دوربین انجامش داده بودند. (+)
البته وجود love 2015 در این لیست اصلا چیز تعجبآوری نبود.😇
بله love و چند فیلم دیگر
«عجب»ی گفتم و خواستم بیایم بیرون که فیلم شمارهی آخر چشمم را گرفت.
(۲۰۰۸) Little Ashes
نمیدانم چرا ولی اسم این فیلم در ذهنم ماند و من هم دیدمش. شاید به خاطر ترجمهی عنوان فیلم بود:
خردهخاکسترها
فیلم با نامه شروع میشود. نامهای از یک شاعر به یک نقاش.
بعد کسی زیر لب در مورد سرزمین پژمرده حرف میزند.
فیلم پیش میرود. ناگهان با نام «اندلسی» مواجه میشوم. یاد «سگ اندلسی» میافتم. دقیقتر فیلم را تماشا میکنم. چه ارتباطی میان این دو فیلم وجود دارد؟ بعد کمکم میفهمم فیلم دربارهی نقاش اسپانیایی سالوادور دالیست. از شناخت شخصیتش جا میخورم. از ارتباطی که میان تصویر خردهخاکسترها و آن شاعر است. تازه متوجهی مفهوم نامهی اول داستان میشوم. انگار سالوادور دالی فیلم سگ اندلسی را با دوست مشترکشان، لویی، ساخته. از فهمیدن همهی اینها به وجد میآیم. احساس میکنم دنیا خیلی بزرگ و عمیقتر از آن است که میپنداشتم.
خردهخاکسترها از سالوادور دالی۱۹۲۷
بیپروایی سالوادور دالی
متاسفانه بارها دیدهام که دوستانم در دانشگاه و اینور آنور خودشان را درگیر استادان خرفت کردهاند. کورکورانه سخنان آنها را که میگفتند: «شما هیچ نمیشوید و به هیچ درد نمیخورید.» را جدی گرفتهاند و غرق اندوه شدهاند.
آن وقت میبینم شخصیتی مثل دالی به هیچ کدام از آن خرفتها حتی اعتنا هم نمیکند. بیپروا پیش میرود. خلق میکند. کار میکند. تلاش میکند و حرفهای مردم برایش اهمیتی ندارد.
چرا شناخت این جور افراد مهم است؟
شناخت سالوادور دالی باعث میشود بیپرواتر جلو بروم. محکمتر قدم بردارم. از نگاه عجیب و منفی مردم نترسم. دالی هم مثل دنیل خارمس من را شجاعتر میکند. مرا میتراشد و راهم میاندازد برای محکمتر گام برداشتن.
به نظرم شناخت افرادی که ما را برای ادامه مصمم کنند خیلی مهم است. آن وقت که به ملال و پوچی میرسیم میتوانیم با یاد آوردن این افراد، خواندن و یا دوباره دیدن آثارشان باز ادامه بدهیم.
پ.ن: ببین از یک تجاوز ۹ دقیقهای به چهها که نرسیدیم.😁