اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

مشکی اریب

پرسش‌نامه‌ای دیدم که با پر کردن آن می‌شد به زمان تقریبی مرگ پی برد. اول گمان کردم از این‌هاست که طی استخدام جنی غیب می‌گویند. اما بعد فهمیدم نه. علمی هم در این پرسش‌نامه دخیل هست. علم، هرچند کم. البته با چند سوال و یک برآورد تقریبا علمی زیاد هم دور از ذهن نیست که انسان بتواند مرگش را تخمین بزند.

سوال‌ها از این قبیل بودند:

آیا سیگاری یا الکلی هستید؟

آیا مرتب ورزش می‌کنید؟

آیا زیاد غذاهای چرب می‌خورید؟

مقدار مصرف روزانه‌تان از سبزی و میوه چقدر است؟

و…

 

بله البته کسانی هم هستند که ادعا دارند فلانی با وجود تریاکی بودنش عمر بلند بالایی داشته. یا فلانی که هر روز ورزش می‌کرده جوان مرگ شده.

بله قبول دارم استثناء هم وجود دارد. اما من اصلا کاری به این‌ها ندارم. فقط به نظرم پرسشی جا مانده است. یک پرسش اصل کاری.

دیروز عصر. منتظر اسنپ بودم. یک پراید نوک مدادی جلوی درمان پارک کرد. پلاک‌ را مطابقت دادم. سوار شدم. راننده مردی سی و خرده‌ای ساله بود. ماشینش بسیار زوار درفته به نظر می‌آمد. شیشه‌ها چرک و کدر بودند. موقع حرکت پِرت پِرت صدا می‌داد. دم روباه درازی به آینه جلو آویخته شده بود. آن قدر دراز بود که گاهی شک می‌کردم مرد به مسیر دید داشته باشد. از همه بدتر این که روی شیشهٔ سمت راننده ترک‌هایی به اندازهٔ سر به چشم می‌خورد. معلوم نبود کله‌اش چند بار کوبیده شده. شاید می‌مردم، اما گفتم چیزی نمی‌شود. بهتر بود آرامش خودم را حفظ می‌کردم. هرچند حفظ آرامش وقتی چنین راننده‌ای از بین ماشین‌ها لایی می‌کشد و با سرعت بالا می‌راند خیلی سخت است. تقریبا سه چهارم مسیر را رفته بودیم که متوجهٔ چیز وحشتناکی شدم. راننده کمربندش را نبسته بود. این وحشت وقتی بیشتر شد که در سرعت صد کیلومتری به من گفت خانوم انگار در سمت شما بازه بی‌زحمت ببندینش. با خودم گفتم یا خدا. یعنی باید در این سرعت سرسام‌آور در را باز می‌کردم و دوباره می‌بستم؟

پرسیدم الان ببندم؟ سر تکان داد.

یک دستم را چسبیدم به صندلی جلو و با دست دیگر در را باز کردم. نیرویی مخالف در را از دستم می‌کشید. به سختی با دو دست در را بستم. شانس آوردم در با باد کنده نشد. یا خودم پرت نشدم بیرون.

از گفتن همهٔ این ماجرا هم می‌خواستم بگویم که کاش در آن پرسش‌نامه می‌پرسیدند

آیا حین رانندگی کمربند خود را می‌بندید؟

شاید پرتکرار یا بدیعی به نظر بیاید اما با توجه به تجربهٔ دیروزم دریافتم این از ضروری‌ترین پرسش‌هایی‌ست که تعیین کنندهٔ مرگ است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *