میگویند نهنگ ۵۲ هرتزی نام دارد!
اولینباری که به این موسیقی گوش کردم احساس کردم دارند کسی را زیر آب به قتل میرسانند. احساس اینکه جنایتی را زیر آب ظیط کرده باشند و برای کمتر شدن وحشتش به آن موسیقی ملایمی هم اضافه کرده باشند.
بعد متوجه شدم این صداها در واقع صدای درک نشدهترین وال است. گویا این نهنگ فرکانسی بیشتر از فرکانس طبعی خود تولید میکند. شاید بگویید خب فرکانس بلندتر که باید بیشتر هم شنیده شود. نه متاسفانه فرکانس بالاتر باعث نمیشود او در بین همنوعان خودش شنیده شود. غمانگیز است. مثل اینکه یک نفر حرفهایش را فریاد بزند و اصرار کند به درک شدن اما فهمیده نشود.
به نوایش گوش کردم.
قطعا من هم نمیتوانم زبانش را بفهمم. نه که خصومت شخصی داشته باشم. فقط این که من انسانم و او یک وال است.
یک وال با زبان مشترک
منظورم این است که همهی ما کم و بیش احساسش را میفهمیم.
کیست که روزی تنهایی را حس نکرده باشد؟
بد نیست این کلمه را دقیقتر مشخص کنم.
در زبان انگلیسی دو حالت تنهایی وجود دارد. (Alone,lonely)
اما تفاوت بین Alone و Lonely چیست؟
Alone:
تنهایی فیزیکی. مثلا وقتی که در خانه تنها میشوید.
Lonely:
تنهایی درونی.
این نوع از تنهایی را میتوان در هر زمان و مکانی حس کرد. حتی ممکن است در جمع یا مهمانی باشید ولی همچنان این تنهایی را احساس کنید. یک احساس وابسته به خود است. یعنی اگر هزاران نفر هم در یک اتاق با شما باشند، شما باز هم احساس تنهایی خواهید کرد.
احساس درک نشدن. احساس انزوا و… حالت هایی از تنهایی درونی هستند.
البته نمیگویم این وال قطعا از تنهایی رنجیده است. ممکن است او اصلا تنهایی را حس نکند یا از تنهاییاش کاملا هم راضی باشد. البته امیدوارم که احساس کرده باشد. نه به خاطر اینکه سادیسم باشم و دلم بخواهد او رنج بکشد. نه. چون با فرض اینکه او احساس کرده باشد، زندگی از حالت مجازی خارج میشود و حالت واقعیتری به خود میگیرد. میاندیشیم…مگر میشود موجودی چنان تنها باشد و با صدایش چنان دیگران را بخواند، کسی نیاید و او احساس تنهایی نکند؟
همچنین این اتفاق نادر باعث میشود، مثال خوبی باشد از احساساتی که ما آدمها حس میکنیم. متاسفانه او خود خبر ندارد که چقدر در میان آدمها مشهور شده.
در اعماق پرسه میزند. حرف میزند. اما هیچ پاسخی برای حرفهایش نیست.
او را در نفهمیده شدن، خوب میفهمم.
شما چطور؟