اولین دیدارم با او این جوری بود که بابا یک جعبه مو جلوی من گذاشت.
بله درست خواندید. مو!
موها در هم تابیده و به رنگ قهوهای عسلی بودنند.
من هم اصلا نمیفهمیدم چی به چی است. با کلی شک و تردید دست بردم و یه مشت تار موی قهوهای روشن برداشتم. گمانم چندشم شد چون موها یک دست نبودند. شلخته و خشک. با خودم گفتم: لابد بابا یه خانمی رو کشته و موهاشو از بیخ کنده آورده.
بغضم گرفت و چشمانم داشت پر میشد. بابا خندید گفت امتحانش کن. تو دلم گفتم بابا چقدر بدجنس شده. بعد به ناچار با همان بغض و کمی ترسیده موها را با انزجار داخل دهانم گذاشتم.
شیرینی موها زد توی ذوق جناییم. با تعجب دست بردم تا موها را دربیاورم. میخواستم مطمئن بشوم که مو هستند. اما چیزی در دهانم نبود. غیب شده بودند.
همانطور که میدانید بچهها تا شور چیزی را در نیاورند ول کن نیستند. به همین خاطر سر فرصت در یک بعد از ظهر خواب طلب، همان وقت ک همه داشتند رویا هفت پادشاه میدیدند به آشپزخانه رفتم.
قرار بود روی موهای جادویی آزمایشهای (به قول خودِ کودکم) علمی انجام دهم.
یک لیوان شیشهای آب آوردم. تودهای از موهای جادویی ـ خیلی کم (صرفا به خاطر عدم اسراف در جادو) در آن انداختم و منتظر ماندم.
تودهٔ مو در عرض چند دقیقه کاملا محو شد. همانطور که حدس میزنید برای اطمینان از وجودشان آب را چشیدم. شیرینی آب این حس را به من القا کرد که روحشان در آب اسیر شده.
بعد از آن تفریح من این شده بود که با چنگال کمی از موها را با زبانم تر کنم و آرام مردنشان را به چشم ببینم. این اولین باری بود که به طور رسمی با موهای جادویی آشنا میشدم.
باید بگم من واقعا شیفتهشان شده بودم.
تنها اسمش بود که من را میآزرد. هرچقدر هم که بزرگتر میشدم، اسمش بیشتر ناراحتم میکرد.
ببینید در زبان انگلیسی به این موجود آمیخته به جادو میگویند:
(Cotton candy)
به معنی کتان/پنبه Cotton
به معنای آبنباتCandy
که در ترجمه لفظی میشود به آن گفت: آبنباتِ کتانی/پنبهای
اما ما به آن میگوییم پشمک!
برایم واقعا دردناک است. به ظرافت انتخاب کلمه در انگلیسی توجه کنید.(آبنباتِ کتانی/پنبهای)
انگار هم به بافت، توجه داشتهاند هم به حفظ بامزهگی کلمه. درواقع این یک نوع شیرینیست که معمولا بچهها بیشتر طرفدارش هستند. این کلمه در انگلیسی کاملا باب سلیقهی مشتریهایش یعنی بچهها ساخته شده است. همچنین این کلمه ناخودآگاه، بافت پنبهای ابرها را هم تداعی میکند. در نتیجه کلمهای بسیار در خور شأن محسوب میشود.
افسوس. حیف که در فارسی به شکل ناجوری با موهای جادویی برخورد شده است. انگار کسی اصلا اهمیت نمیداده که اسمش چه باشد.
حتم دارم اولین اسمی که به ذهنشان خطور کرده را روی آن بدبخت گذاشتهاند. نمیدانم به یاد پشمهای گوسفندان افتادهاند یا چی ولی به هر حال نظر شخصی من این است که این شیرینی بسیار در کلام فارسی حیف شده است.
این اولین کلمه کجی بود که اعصابم را خرد میکرد.
نمونههای دیگر این مجموعه:
2 پاسخ
چقدر جالب بود این خاطره
من هم وقتی بچه بودم اولا از پشمک بخاطر ظاهرش متنفر بودم و تا حدودا ده سالگی یکبارم پشمک نخوردم با اینکه مادرم و برادرم عاشق این موها بودند😂
😄