اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

روز سوم

این سرماخوردگی‌ لعنتی از آن مرض‌هایی‌ست که نه می‌کشد و نه قوی‌تر می‌کند.
به شخصه از سرماخوردگی متنفرم. شاید بگویید مگر کسی هم هست که از این مرض خوشش بیاید؟
بله شاید باشد. گفته شده تی. اس الیوت (نویسندهٔ آمریکایی) عاشق سرماخوردگی بوده است.(مدارک دقیقی در دسترس نیست.)
البته این علاقه زیاد هم دور از منطق نیست. به شخصه روز سوم سرماخوردگی را دوست دارم.
روز اول و صبح روز دوم مزخرف به تمام معناست. گلودرد. سردرد شدید و…

اما از روز دوم به بعد خماری جالبی دارد. خماری و حالت منگی عجیب. به آدم می‌چسبد. مخصوصا اگر مرخصی گرفته باشی. مرخصی در این زمان بدجور به آدم می‌چسبد. به خصوص اگر سوپی هم روی گاز قل بزند. آرام بپزد. عطرش خانه را بردارد. بیرون سرد و بادی باشد اما کنار شوفاژی خوابید و توجه‌ای نکرد.
به نظرم آرامش در روز سوم سرماخوردگی معنایی حقیقی و دست‌یافتنی‌تری پیدا می‌کند. حتی مرگ‌ هم آدم را مضطرب نمی‌کند. کاش می‌شد نصف ماه روز سوم سرماخوردگی باشد.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *