سرخ، سفید، سیاه

آقا شما ماهی قرمزات را بینداز تو فنجان. کسی ایرادی نمی‌گیرد. خود ماهی هم که لال است. بینداز همان جا و محلش نده. برای غذا هم آشغال بین دندان‌هایت را داخل فنجان تف کن. ماهی هم آن را می‌خورد. کسی هم اصلاً بهت گیر نمی‌دهد. اگر هم جاسیگاری دور بود، سیگارت را داخل فنجان ماهی خاموش کن. بعد خوب گوش بده. هیچی. هیچِ هیچ. خواهی شنید که کسی هیچ نمی‌گوید.
وقتی حوصله‌ات سر رفت، دم ماهی را بگیر و بکش. تو مشتت بگیرش و تا حد مرگ از آب دورش کن. ماهی دهانش را باز و بسته می‌کند. بی‌صدا. الکی. نگران نباش. باز هم هیچ کس چیزی نمی‌گوید.
بعد درگیر زندگی بشو. برگه‌ها را متفکرانه ورق بزن. خودکار را بزار پشت گوشت تا مبادا وقتت صرف یافتن قلم هدر شود. انگشتانت را برای شمردن اسکناس‌ها، سریع خیس کن. زنگ بزن به آدم‌ها و دربارهٔ کار سوال کن. شب‌ها دیر بیا، صبح‌ها زود برو و به کل فراموش کن اصلاً ماهی داری.

می‌گذرد و بعد یک روز برای ریختن قهوه، فنجان تمیز کم می‌آوری. دست می‌اندازی به فنجانِ ماهی. می‌بینی دهان ماهی کف کرده. چشمانش سفید شده. رنگش هم ریخته. با انگشتت ضربه‌ای به شکمش می‌زنی. روی آب تلو تلو می‌خورد. شکمش می‌لرزد اما بیدار نمی‌شود. با ضربهٔ بعدی چیزهای سفیدی از دهانش بیرون می‌افتد. دقت می‌کنی. اما هر چه دقت می‌کنی تشخیص نمی‌دهی. می‌روی یک ذره‌بین می‌آوری. یک ذره‌بین بزرگ. چشم‌هایت را تنگ می‌کنی. بالاخره و به سختی می‌بینی. یک مشت قرص سفید داخل دهان ماهی‌ات مچاله مچاله شده. یک قوطی کوچک هم در دست ماهی‌ست. قوطی کوچک نارنجی. دقیق می‌شوی. اوه. قرص خواب است. اخم می‌کنی. ماهی را در مشتت می‌گیری. دیوانه‌وار تکانش می‌دهی. داد می‌زنی: هیچ به فکر آبروی من بودی؟
ماهی را بیشتر در مشتت می‌فشاری. قلب ماهی همراه قرص‌های بیشتر از دهانش بالا می‌آید. قلب لیز می‌خورد و روی زمین سقوط می‌کند. با صدای ظریفی می‌شکند. به خود می‌آیی. می‌گویی چه‌ام شده. من که همیشه آدم معقولی بوده‌ام. لحظه‌ای می‌پنداری. بعد می‌گویی لابد غم بر من چیره شده. نفس عمیقی می‌کشی. ماهی را محترمانه روی اوپن پرت می‌کنی. خم می‌شوی. شیشه‌های قرمز را جمع می‌کنی. داخل سطل آشغال می‌ریزی. می‌روی تا کت سیاهت را پیدا کنی. باید برای یک مراسم آبرومند آماده شوی.

باید یک آکواریوم بزرگ‌ بخری و بگویی زنده‌یاد چقدر داخل آکواریوم شنا می‌کرده. باید میوهٔ باکیفیت بخری. خرمای نارگیلی مغز گردویی. سه نوع غذا. چلوکباب فرداعلا. مرغ بریان. ماهیچه و باقالی‌پلو. باید یک مداح حرفه‌ای استخدام کنی. باید تمام خانه را پر از گل کنی. عود و شمع‌های مشکی و…

شاید این جوری یادشان برود ایراد بگیرند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *