اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

زهرا مرادپور

شاید هم از آن الکلی‌ها...

دست نزن

آخرین نوشته‌ها

مشکی اریب

پرسش‌نامه‌ای دیدم که با پر کردن آن می‌شد به زمان تقریبی مرگ پی برد. اول گمان کردم از این‌هاست که طی استخدام جنی غیب می‌گویند. اما بعد فهمیدم نه. علمی

ادامه‌ی نوشته »

خمود ارواح

دیروقت است. در سکوت شب نشسته‌ام. گوشی‌ام را چک می‌کنم. با اثری از ون‌گوگ مواجه می‌شوم. شکوفه‌های بادام؛ متعلق به سال ۱۸۸۸-۱۸۹۰ یاد سرنوشت تلخ و زندگی سختش می‌افتم. حیف.

ادامه‌ی نوشته »

اقدس پلاستیکی

بیاید مکالمات شخصی‌مان را در نظر بگیریم. فرض کنید اقدس خانم (که به خبرچینی و غیبت‌های زیاد معروف است) به شما زنگ زده. شما: سلام. اقدس: سلام. آیا میدانستی شوهر

ادامه‌ی نوشته »

کفش‌های سفید

_ بابا اینا رو ببین. چه خوشگله. مرد به کفش‌ها نگریست. چسب روی‌شان آبی نفتی بود. یک برهٔ سفید هم رویش چاپ شده بود. یاد کفش‌های سفید خودش افتاد. سفیدی

ادامه‌ی نوشته »

انتظار بی‌رمق

فرض کن جوجه‌ای هستی. جوجهٔ مرغی حنایی. مادری عاشق. مرغی که حسابی دوستت دارد. آن قدر که دل تو دلت نیست بیایی بیرون و ببینی‌اش. درون تخم‌مرغی منتظری. تخم‌مرغی کاهگلی

ادامه‌ی نوشته »

خلوت پلید

۲۰ام شهریور خیلی وقت‌ می‌شود که تنهاست. حتی کسب و کارش هم اینترنتی‌ست. در یک آپارتمان کوچک روزهای زیادی را کاملا در انزوای مطلق به سر می‌برد. تنها کسی که

ادامه‌ی نوشته »

زیارت اهل قبور

نرگس را باید اوایل پاییز کاشت. دیروز یک مشت نرگس دفن کردم. در حفره‌هایی هم قد خودشان. سه سال پیش دفن شدن یک مشت آشنا را دیدم. آن‌ها را جدا

ادامه‌ی نوشته »

روز سوم

این سرماخوردگی‌ لعنتی از آن مرض‌هایی‌ست که نه می‌کشد و نه قوی‌تر می‌کند. به شخصه از سرماخوردگی متنفرم. شاید بگویید مگر کسی هم هست که از این مرض خوشش بیاید؟

ادامه‌ی نوشته »

سگدو

توله سگ می‌خرید. سگ که از توله‌گی در می‌آمد می‌انداختش دور. بی‌حس. سرد. بدون هیچ تعلقی. یک بار من هم بودم. سوار ماشین سفید بزرگش شده بودیم. دستم را جلو

ادامه‌ی نوشته »