اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

زهرا مرادپور

شاید هم از آن الکلی‌ها...

دست نزن

آخرین نوشته‌ها

برای نجات هنرمندان

هنرمند بودن سخت است.   هنرمند بودن باید سخت باشد. چون در غیر این صورت همه هنرمند می‌شدند.   هنرمند بسیار سمج است.   کسی که بخواهد کاری را انجام

ادامه‌ی نوشته »

سیگار فرضی

مخترع سیگار فرضی کسی نیست جز من.     هر وقت حالم خیلی خوب باشد سیگار می‌کشم. اما خب چون خیییلی وقت است که سیگار را ترک کرده‌ام مجبورم سیگار

ادامه‌ی نوشته »

مارمولک روی دیوار

اینجا می‌نویسم چون اینجا نوشتن تشویش درونم که مرا گازی‌گازی می‌کند گاز‌گازی می‌کند.       جمعه تو آسانسوریم. آنیسا از چیزهایی که پدرش برایش خریده می‌گوید «خوش به حالت.»

ادامه‌ی نوشته »

اثر کتاب‌ها

بچه‌ی رزمری قبل از خواندن بچه‌ی رزمری از دسرهایی که تخم‌مرغ خام داشتند بیزار بودم. بعد از خواندن کتاب علاوه بر خوردن جگر خام گاهی کله و چشم گوشفند می‌خرم.

ادامه‌ی نوشته »

بله همین‌ها

شاید باید توضیح بدهم این نوشته چیست و به چه درد می‌خورد. اما خب از آن جا که خودم هم این را نمی‌دانم فعلا این تیکه از آنا کارنینا را

ادامه‌ی نوشته »

کنار جاده‌ها

  این لعنتی هنوز ویرایش چندانی نشده   برای همه‌ی آن‌ کنار جاده‌ای‌ها جدای تو البته   ماشینی به‌شان می‌زند. و آن‌ها کشته و بعد خیلی زود فراموش می‌شوند. از

ادامه‌ی نوشته »

یک روز بچه‌خفاشی…

یک روز بچه‌خفاشی از بالا افتاد پایین.     افتاد پایین بین موش‌ها.     موش‌ها تا مدت‌ها نفهمیدند که او بچه‌خفاش است. چون بال‌های بچه‌خفاش خیلی کوچک بودند. اما

ادامه‌ی نوشته »