اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

زنجره

در یک فضای خاکستری زنجره را می‌بینیم که سبز است. زنجره تنها رنگ آن دنیای خاکستری‌ست.

زنجره سبز قشنگی دارد ولی آدم‌های خاکستری این را نمی‌فهمند و مدام زجرش می‌دهند. این قدر که صفحات آخر می‌بینیمش در حالی که دارد از پلکان خاکستری بالا می‌رود. خودکشی نشانهٔ چیست؟ این تصویر دقیقا به ما نشان می‌دهد که خودکشی نشانهٔ گیر کردن در یک زوال تکراری‌ست.

 

صبح پنجشنبه ۳۱ خرداد در کلاس استاد اصلانی نشسته‌ام.

برای این که همهٔ زندگی‌مان هنرمندانه شود باید دائما جهان را کشف کنیم. باید زیبایی‌هایش را ببینیم. زیبایی همیشه به معنی خوب و قشنگ بودن نیست. بلکه به معنی در شورش بودن است. این که جهان را به صورت شورش ببینیم. زندگی را به شکل چیزی ببینیم که تازه‌ست. زندگی تکرار نیست. اگر تکراری شود عمر حذف می‌شود. آن وقت جهان با زمان‌های حذف شده پیش خواهد رفت.

استاد این را که می‌گوید یاد آن صفحه از کتاب زنجره می‌افتم.

زنجرهٔ سبز خسته و ناراحت از پلکان خاکستری مارپیچ بالا می‌رود. ردیف پله‌هایی که زنجره روی آن است پایین‌تر هم تکرار شده. زندگی تکرار که شود عمر حذف می‌شود. زنجره به سمت حذف عمر قدم برمی‌دارد.

 

شان تن این موضوع را با رنگ و سبک به‌مان یادآوری می‌کند.

زنجره روی پشت بام ایستاده. یک صفحهٔ کامل. او را می‌بینیم که حالا دیگر چندان هم درخشان نیست. مات و مرده. کاملا حس می‌کنیم که انتها رسیده.

صفحهٔ بعد او مات‌تر هم می‌شود. البته با شکافی نارنجی درست وسط  سر.

و ناگهان ورق برمی‌گردد. می‌بینیم که زنجره به جای مردن متولد می‌شود. رنگی نو. موجودی نو. پرواز می‌کند و پوستهٔ خاکستری‌اش را ترک می‌کند.

خیلی از معجزات درست وقتی به انتها رسیده‌ای رخ می‌دهند.

در آخر جنگلی را می‌بینیم که رنگ و وارنگ است. هیچ چیز یک‌نواخت و تکراری‌ای در آن نیست. زنجره می‌رود آن جا.

در انتها کارت کارمندی زنجره را می‌بینیم که روی زمین افتاده و هایکویی از ماتسوئو باشو:

ساکن و ساکت

صدای زنجره

فرو می‌رود در دل سنگ

 

 

 

شان تن

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *