مزهٔ مگس

سِر
شده‌ام.
صدایـ وزوز.
خواب بودم. نه. نبودم. می‌شنیدم اما نمی‌توانستم کاری کنم. فلج خواب شاید. وزوز. تلاش کردم تکان بخورم. نشد. مگسی بالای سرم پرواز می‌کرد. به کائنات التماس کردم لااقل دهانم بسته باشد. اما دقیقا همانی شد که نباید. وزوزش با افتادن داخل دهانم تمام شد. ته حلقم که رسید غیرارادی قورتش دادم. تلخ ولی پروتئینی. این همان مزه‌ای‌ست که قورباغه‌ها چند وعده در روز می‌چشند.

 

بدبختی
آن جا نیست که مگس قورت داده‌ام. بدبختی از وقتی شروع شد که به این مزه علاقه‌مند شدم. نمی‌توانستم دست از خوردن مگس بکشم. در به در دنبال مگس‌های مرده می‌گشتم. زیر مبل، پشت پرده، گوشه‌کنار خانه، هر جایی. حتی به دستشویی‌های بین‌ راهی هم سر زدم. پیدا هم کردم؛ خوردم هم. اما آن‌ها زیاد جالب نبودند.

 

بدی
مگس مرده، مرده بودنش نیست.
اتفاقا زنده‌ها فقط الکی با دست و پاهای کوچک‌شان وول می‌زنند و اذیت می‌کنند. در واقع بدی مگس‌های مرده این است که نمی‌شود دقیقا حدس زد کی مرده‌اند. یا چرا مرده‌اند. بیشترشان جنازه‌های خیلی قدیمی‌اند. آن‌ها خیلی خشک‌‌اند. بله اگر بجوم خیلی ترد و خرپ‌خرپی‌ هستند. اما جویدن‌شان را دوست ندارم. چون بال و پوستهٔ سخت مگس گیر می‌کند لای دندان و مجبور می‌شوم نخ‌دندان بکشم. احتمالا باید هر شب نخ‌دندان بکشم با این حال این کار خیلی حوصله‌سربر است. بعضی از مگس‌ها هم خیلی ناجور مرده‌اند. قشنگ می‌شود مزهٔ گند سم را از شکم‌شان حس کرد.

 

جنازه‌های
قدیمی نه مزه‌شان خوب است و نه بدن‌شان نرم و آب‌دار. به همین خاطر چندتا عنکبوت این‌ور آن‌ور اتاقم قرار داده‌ام. عنکبوت‌ها تا مگسی می‌گیرند آن را رول می‌کنند. رولت مگسی طعم دلچسب‌تری دارد. هرچند که روکش این رولت از باسن عنکبوت کش آمده باشد.

 

این منم.
من مگس‌خور. من دزد. عنکبوت‌ها را غارت می‌کنم، مگس‌ها را می‌جوم و با زبانم له‌شان را از روی دندان‌ها لیس می‌زنم. من از این عادت احتمالا وحشت‌ناک لذت می‌برم. با این همه هیچ‌کس حق ندارد قضاوتم کند. هیچ‌کس به جز آن‌هایی که مگس خورده باشند. یعنی مزه‌مزه کرده باشند. شاید آن‌ها هم به من حق ندهند. با این حال حق قضاوت را دادن دست آن‌ها بهتر است. چون کمتر کسی مگس‌ها را به خوبی مزه‌مزه کرده. به همین دلیل حق با من خواهد بود؛ خیلی بیشتر از وقتی که حق قضاوت را بدهم دست عموم.

 

این جوری
آرامش بیشتری دارم. حتی اگر افراد قضاوتم هم کنند خودم می‌دانم. می‌دانم که از اول حق را نداده‌ام به آن‌ها که به من حق بدهند یا ندهند. بلکه داده‌ام دست مگس‌خوران. چون مگس‌خوری جز خودم نمی‌شناسم. فقط من می‌دانم مزهٔ مگس، گس و چقدر ناگوار است. فقط من. لااقل در این حوالی این فقط منم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *