اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

سرطان سیگار

چرا انسان به سرش نمی‌زند از ارتفاع صد متری بپرد تا مطمئن شود قادر به پرواز نیست؟

دوست‌شان داری؟ پس همه‌شان بت‌اند. پس تو بت داری. بت‌ها را بسوزان. خاکستر بت‌ها را زیر گونه‌هایت بمال و اشک بریز. در قبری بنشین و اشک بریز. وقتی حسابی برف می‌بارد روی نیمکتی در برابر برف دراز بکش و… طبیعتاً اشک نریز. سرد است. فقط در خودت مچاله شو.

شیرجه بزن. وقتی باید به سطح بیای بی‌خیال شو. قدری بیشتر در اعماق بمان. خیلی خیلی بیشتر. زیر آب فریاد بزن. اسم کسی را که ناگهان به ذهنت می‌رسد. فریاد بزن. وسط کلاس از روی صندلی بلند شو. روی تخته چرند و ناگهانی‌ترین جمله‌ات را بنویس. به جمله نگاه کن و همان لحظه انجامش بده. اگر انجام دادنی نبود بلند از رویش بخوان و بعد برو. برو تو آزادتر از این‌هایی که نگه‌ات دارند.

بدو. خودت را ناگهان متوقف کن. روی زمین سقوط کن. دراز بکش. سیگاری در بیاور و بکش. یا خودکاری بزار روی لبت و تظاهر کن داری از سرطان سیگار، خون بالا می‌آوری. اشتباه برو. برو از کوچه‌هایی که کاج‌ها یا تیرِ برق‌های بیشتری دارند. کنار دیواری بایست و به کاشی‌هایش نصیحتی پدر مادر دار بکن. بگو که بروند و خودشان را جمع کنند. بعد بی‌خیال شو. بزن کانال بعدی. دردِ دل. درد و دل. دلت را در بیاور و فرو کن به حلق کاشی.

بگو سه سال است آرام نخوابیده‌ای. بگو از دنیا چقدر خسته‌ای و سقوط کن. سقوط. جوری که انگار همهٔ هواها زیر آن صد متری هستند که پایین‌تر است و تو نداری.

بت نداری؟ پس مطمئن باش تمام هواها را همان پایین‌تر، از دسترس تو قایم کرده‌اند.

کی‌ها؟

همان‌هایی که هر قدر سیگار بکشند تو سرطان سیگار و قلب می‌گیری اما خودشان نه.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *