اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

رویاهای شکسته

دیروز بالای صخره ایستاده بودم. زیر صخره، دریا طوفانی بود. آسمان خاکستری روی دریا منعکس می‌شد. باد بی‌وقفه می‌وزید. سرد بود اما دیگر سِر شده بودم.

صدایت را شنیدم. برگشتم. چشم‌هایت را به خاطر وزش باد ریز کرده بودی. با یک دست لبه‌های ژاکتت را محکم گرفته بودی. با دست دیگر سعی داشتی موهایت را از صورتت کنار بزنی و پشت گوشت نگه داری.

موج‌ها، محکم به صخره‌های سیاه ساحلی برخورد می‌کردند.

_ بیا…

صدایت را باد برد. داد زدم.

_ چی؟

_ بیا بر گردیـــم.

داد زدی.

به سمت دریا برگشتم. داد زدم و امیدوار بودم بشنوی.

_ نمی‌خوام. خودت برگرد.

امیدوار بودم بروی اما دستم را گرفتی. با اکراه نگاهم را از دریا گرفتم. به صورتت نگریستم. با لب‌های کبودت گفتی.

_ سرما می‌خوری.

زیر چشمانت هم گود افتاده بود. تو چند روز بود که نمی‌خوابیدی؟

داد زدم.

_ تو برگرد.

با چشمانی نگران دستانم را فشردی.

_ چرا نمیای؟

_ حالم خوب نیست.

_ چی شده؟

سرم سبک شد. ضربان سریع قلبم را حس کردم. دستانم را آزاد کردم و باز به سمت دریا برگشتم.

_ کجا برگردم وقتی تو مردی.

آهسته گفتم. آن قدر زمزمه‌وار که مطمئن بودم نمی‌شنوی.

جلو رفتم. لبهٔ صخره. چند سنگ‌ریزه از بالا لیز خورد. سقوط‌شان را دنبال کردم اما با برخورد امواج ناپدید شدند. ارتفاع زیاد بود. خاکستری‌ ابرها پررنگ‌تر شده بود. از دور برق‌های بنفش رنگ را دیدم. به سمتت چرخیدم. داشتی گریه می‌کردی. همیشه به این جا که می‌رسیدیم تو گریه می‌کردی. داد زدی.

_ نمیشه یکم هم که شده تظاهر کنی.

صدای رعد با کلامت درآمیخت. تظاهر چه فایده‌ای داشت؟ تو دیگر نبودی. آن خانه دیگر بی‌فایده بود. غم دوباره شدت گرفت. لبخند زدم تا گریه نکنم. سر تکان دادم. ناراضی بودی. گریه می‌کردی. به جای هردو‌یمان گریه می‌کردی. یک قدم رفتم. یک قدم عقب‌تر.

مقابل چشمان یخ‌زده‌ات خودم را پرت کردم.

آب یخ بود. دریا هم یخ‌زده بود.

در تاریکی پلک می‌زنم. باز سه شب است. رد اشک‌هایم را محکم پاک می‌کنم. پتو را بالاتر می‌کشم. اصرار می‌روزم به خواب. خواب‌های دریده شده با طوفان.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *