اگر قورباغه بودم از آن سیگاری‌ها می‌شدم!

کلمات کج۲

فروشنده صابون را تا منتهی‌الیه بینی‌ام فرو برد. شیرینی ملایم و لطیفی داشت که البته وقتی به صورت صنعتی به صابون تبدیل شده بود بوی تیزتری پیدا کرده بود. گردنم را عقب کشیدم. لبخند تصنعی زدم.

ـ این چه رایحه‌ای داره؟

فروشنده جواب داد

ـ لاوندره.

لبخند تصنعی‌ام را بزرگ‌تر کردم.

ـ آه بله لاوندر. من عاشقشم.(دروغ می‌گفتم. درواقع هیچ ایده‌ای نداشتم لاوندر چه کوفتیه.)

ـ بزارید شامپو بدن‌های خراطینمون رو هم براتون بیارم.

وقتی فروشنده چرخید تا شوینده‌های عجیب‌ترش را بیاورد  از مغازه‌اش گریختم. تند تند راه رفتم و لای جمعیت گم و گور شدم تا یک درصد هم نتواند تعقیبم کند.

وقتی به مترو رسیدم این سوال که لاوندر چه جور موجودیه ذهنم را درگیر کرده بود.

داخل گوگل سرچ کردم. به اسطوخدوس رسیدم.

اسطووووخدوس دیگر چه بود. تصاویرش که خیلی ظریف به نظر می‌آمد. نه باورم نمی‌شد این اسم برای چنین گیاهی باشد. به همین خاطر نیم ساعتی راهم را طولانی‌تر کردم. به عطاری محل رفتم تا با چشم خودم ببینم.

عطاری پر بود از مشتری و انواع بوهای غریبی که به سختی می‌شد تشخیص‌شان داد.

خودم را بالا کشیدم و از پشت کله‌های مشتریان داد زدم: آقاااا اسطوخدوس دارید؟

صاحب عطاری توجه‌اش به زنی بود که می‌خواست برای نیمه‌شعبان سه کیلو نبات بخرد تا شربت جلاب درست کند. اما شاگردش که صدای من را شنیده بود به کیسه‌ای در گوشه‌ی مغازه‌اش اشاره کرد: اونجاست خانم.

میان انبوه آدم داخل به سمت انتهای مغازه رفتم. یک گونی بزرگ سفید روی زمین کج و کوله افتاده بود. شاخه‌های خشکی از بعضی قسمت‌های سوراخ‌شده‌ی گونی شلخته‌وار بیرون زده بود. کاغذ سفیدی با خط نسعلیق نوشته شده بود اسطوخدوس. اگر کاغذ بزرگ‌تر بود از همان ابتدا می‌دیدمش. خم شدم و مشتی از اسطوخدوس‌ها برداشتم.

شاخه‌های ظریف را در دستم نگه داشتم. به گل های ریز بنفشش نگاه کردم. وای خدای من چه جور آدم سنگ دلی اسم این بیچاره‌ها را اسطوخدوس گذاشته؟

اخم کردم. شاگرد که تازه خودش را به من رسانده بود با تردید گفت: اسطخدوس‌هامون خیلی تازه و درجه یکن.

اخمم را باز کردم.

ـ درسته. بیست و پنج گرم برام می‌کشید؟

پسر پلاستیکی از کنار گونی اسطخدوس برداشت. من هم اسطخودوس‌های داخل مشتم را داخل کیسه ریختم تا پسر آن‌ها را هم حساب کند.

 

 

شب قبل از خواب مقداری شاخه از داخل کیسه بیرون کشیدم. اسطوخدوس‌ها را آب گرفتم و داخل قوری ریختم. آب جوش را که داخل قوری ریختم، عطر اسطوخدوس‌ها همراه با بخار آب جوش بالا آمد و در آشپزخانه پیچید. یک فنجان هم به سینی اضافه کردم و داخل بالکن نشستم. ماه کامل بود. باد خنک پاییزی لای شاخه و برگ درختان می‌پیچید. کمی منتظر ماندم بعد، از قوری داخل فنجانم ریختم. عطر محسورکننده‌اش هزاران برابر بهتر از آن صابون مزخرف بود.

دم‌نوش را مزه مزه کردم. طعم گس و عطری داشت اما بدمزه نبود. خوانده بودم که برای مشکلات جزئی خواب موثر است. می‌تواند برای افسردگی و تنش‌های عصبی موثر باشد. در لوازم آرایشی و بهداشتی از آن استفاده می‌کنند همچنین رومیان باستان حمام‌های خود را با این گیاه معطر می‌کردند.(باکلاس‌های لعنتی:)

همه‌ی این‌ها درست. اصلا شکی در پرخاصیت بودن اسطوخدوس‌ نیست. اما این واقعیت که اسم ناجوری دارد قابل چشم‌پوشی نیست. به نظرم کلمه‌ی اسطوخودوس بیشر مناسب یک گیاه قلچماغ است. مثلا هلیله یا عناب که ظاهر کله‌خری دارند. نه آن گیاه ظریف کوچولو موچولوی حساس.

 

اگر می‌گویید

(آخه تو رو چه به قضاوت کلمه‌ها) بخوانید.

 

نمونه‌های دیگر این مجموعه:

کلمات کج۱

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *